جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قطره
(قَ رِ) (اِ.) چکه، مقدار کمی آب. ج. قطرات.
ق
معین
قلاش
(قَ لّ) (ص.) کلاش.۱- بیکاره، ولگرد.۲- باده پرست، مفلس.۳- حیله گر.
ق
معین
قفیز
(قَ فِ) (اِ.)۱- پیمانه.۲- واحدی برای اندازه گیری زمین تقریباً برابر ب...
ق
معین
قطیع
(قَ) (اِ.)۱ - گله گوسفندان، رمة گاوان.۲- آن چه از درخت بریده شود.۳- ...
ق
معین
قطرب
(قُ رُ) ۱- (اِ.) ناخوشی ای که با حرکات متوالی اندامها و لرزش اعضا و ف...
ق
معین
قلاسنگ
(قَ سَ) (اِ.) فلاخن.
ق
معین
قفل
(قُ) (اِ.)۱- اسبابی برای بستن چیزی و جلوگیری از دسترسی آزادانه به آن....
ق
معین
قطور
(قَ) (ص.) هر چیز ضخیم و کلفت.
ق
معین
قطران
(قَ) (اِ.)مایعی چسبنده که از تقطیر زغال سنگ به دست میآید و بوی بدی د...
ق
معین
قلاده
(قَ دَ یا دِ) (اِ.)۱- گردن بند.۲- زنجیری که بر گردن حیوانات یا مجرمین...
«
‹
45
46
47
48
49
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها