جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قفسه
(قَ فَ س) (اِ.) وسیلهای از چوب، فلز یا پلاستیک، دارای صفحههای افقی ...
ق
معین
قطن
(قُ) (اِ.) پنبه.
ق
معین
قلاد
(قِ) (اِ.) تار روبین که بر حلقة گوشواره و حلقة بینی شتر پیچند.
ق
معین
قفس
(قَ فَ) (اِ.)۱- محفظهای برای نگه داری پرندگان.۲- استخوان جناغ سینه....
ق
معین
قطمیر
(قِ) (اِ.)۱- پوست نازکی که بین خرما و هستة آن قرار دارد.۲- کنایه از: ...
ق
معین
قلقچی
(قِ لِ) (ص مر. اِمر.) نوکر، خدمتکار.
ق
معین
قلبه
(قُ بِ) (اِ.) چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن گاو بگذارند.
ق
معین
قلمرو
(~. رُ) (اِمر.) مملکت، حوزة فرمانروایی، حوزه عمل.
ق
معین
قلقلی
(قِ قِ) (ص.) (عا.) گرد، مدور (به زبان کودکان).
ق
معین
قلب شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) دیگرگون شدن.
«
‹
46
47
48
49
50
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها