جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قوللر
(لَ) (اِ.) غلامان سلطنتی.
ق
معین
قوزک
(زَ) (اِمصغ.) قسمت برآمدة استخوان مچ پا.
ق
معین
قوام
(قَ) (اِ.)۱- مایة زیست.۲- اصل چیزی.۳- اعتدال.۴- عدل.۵- استواری، استحک...
ق
معین
قول گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.) پیمان گرفتن.
ق
معین
قوزو
(ص مر.) (عا.) = غوزو: کسی که پشتش قوز دارد.
ق
معین
قوالب
(قَ لِ) (اِ.) جِ قالب.
ق
معین
قول نامه
(قُ. مِ) (اِمر.) ورقهای که خریدار و فروشنده به یکدیگر دهند پیش از مع...
ق
معین
قوز
(اِ.) = غوز: برآمدگی، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان. ؛ روی ~ افتادن از...
ق
معین
قوال
(قَ وّ) (ص.)۱- بسیارگو، خوش - صحبت.۲- آواز خوان، کسی که در محافل اشع...
ق
معین
قول دادن
(~. دَ) (مص ل.)۱- وعده دادن.۲- مقرر گردیدن، قرار دادن.
«
‹
62
63
64
65
66
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها