جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ق
معین
قوچ
(اِ.) گوسفند شاخ دار.
ق
معین
قیراط
(ق) (اِ.) واحدی برای وزن که بیشتر برای سنگهای قیمتی به کار میرود و ...
ق
معین
قیاس گرفتن
(~. گِ تَ) (مص ل.) سنجیدن، مقایسه کردن.
ق
معین
قیراسفهسلار
(اِ فَ سَ) (اِمر.) محافظ سرحد مملکت و آن ظاهراً عنوانی بوده مثل «قیرخ...
ق
معین
قیاس
(قِ) ۱- (مص ل.) سنجیدن، اندازه گرفتن.۲- (اِ.) اندازه و مقدار.۳- استخرا...
ق
معین
قیر
(اِ.) جسم جامد یا نیمه جامد به رنگ سیاه مایل به قهوهای که چسبندهاست...
ق
معین
قیادت
(قِ دَ) (مص م.) رهبری کردن، پیشوایی کردن.
ق
معین
قیدخانه
(~. نَ یا نِ) (اِمر.) محبس، زندان.
ق
معین
قی کردن
(قَ. کَ دَ) (مص ل.) استفراغ کردن.
ق
معین
قیدبند
(~. بَ) (اِمر.) قلعه، حصار، دژ.
«
‹
67
68
69
70
71
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها