جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گایه
(یَ یا یِ) (اِمص.) جماع، مباشرت.
گ
معین
گاودم
(دُ) (اِمر.) نفیر، بوق.
گ
معین
گاو زمین
(وِ زَ)(اِمر.) گاوی که طبق افسانهها در زیر زمین است و زمین روی شاخ ای...
گ
معین
گان
(اِ.) لباس ویژه اطاق عمل.
گ
معین
گذار
(گُ)۱- (اِمص.) عبور، گذشتن.۲- (اِ.) گذرگاه، راه عبور.
گ
معین
گدابازی
(~.) (حامص.) کم خرج کردن، در خرج کردن امساک نمودن.
گ
معین
گاگول
(ص.) (عا.) احمق، گیج.
گ
معین
گاودل
(دِ) (ص مر.)۱- نادان، احمق.۲- ترسنده، جبان.
گ
معین
گاهی
(ق.)۱- زمانی، هنگامی.۲- باری، نوبتی، دفعهای.
گ
معین
گامزن
(زَ) (ص فا.) تندرو.
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها