جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گذارده
(گُ دِ) (ص مف.) وضع شده، قرارداد شده.
گ
معین
گداخته شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) ذوب شدن، آب شدن، حل شدن.
گ
معین
گبت
(گِ) (اِ.) زنبور عسل، نحل.
گ
معین
گاورس
(وِ یا وَ) (اِ.) دانة تلخ مزة گیاهی از نوع ارزن که در کشتزار گندم روید...
گ
معین
گاو فریدون
(وِ فِ) (اِمر.) نام گاوی که فریدون به هنگام کودکی در مازندران از شیر آ...
گ
معین
گانگاه
(اِمر.) جایی که در آن جماع به عمل آید؛ محل آرامش، زفافگاه.
گ
معین
گذاردن
(گُ دَ) (مص م.)۱- گذاشتن، نهادن.۲- طی کردن، سپردن.۳- منعقد کردن، برقر...
گ
معین
گداخته
(گُ تِ) (اِمف.) ذوب شده، مذاب.
گ
معین
گاییدن
(دَ) (مص م.)۱- انجام عمل جماع به وسیلة جنس نر.۲- (عا.) کسی را به زحمت ...
گ
معین
گاودوش
(اِمر.) ظرفی سرگشاده که شیر گاومیش و گاو را در آن دوشند.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها