جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
گ
معین
گاو سامری
(وِ مِ)(اِمر.) گاو زرینی که سامری نامی از بنی اسرائیل آن را ساخته بود ...
گ
معین
گانه
(نِ) به آخر عدد ملحق شود و افادة نسبت و تکرار کند: دوگانه، سه گانه.
گ
معین
گذارد
(گُ) (مص مر.) نهادن، گذاشتن.
گ
معین
گداختن
(گُ تَ) ۱- (مص م.) آب کردن، ذوب کردن.۲- (مص ل.) آب شدن فلز و روغن و غی...
گ
معین
گایه
(یَ یا یِ) (اِمص.) جماع، مباشرت.
گ
معین
گاودم
(دُ) (اِمر.) نفیر، بوق.
گ
معین
گاو زمین
(وِ زَ)(اِمر.) گاوی که طبق افسانهها در زیر زمین است و زمین روی شاخ ای...
گ
معین
گان
(اِ.) لباس ویژه اطاق عمل.
گ
معین
گذار
(گُ)۱- (اِمص.) عبور، گذشتن.۲- (اِ.) گذرگاه، راه عبور.
گ
معین
گدابازی
(~.) (حامص.) کم خرج کردن، در خرج کردن امساک نمودن.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها